مسکین آبادلغتنامه دهخدامسکین آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در 48هزارگزی شمال باختری کرج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین .
مسکین آبادلغتنامه دهخدامسکین آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش روانسر شهرستان سنندج ، واقع در 6هزارگزی جنوب روانسر، کنار راه فرعی روانسر به سنجابی . آب آن از چشمه و سراب و را
مسکین خانهلغتنامه دهخدامسکین خانه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی است که از طرف شهرداری مسکینان و بی نوایان را در آن نگاهداری می کنند. دارالمساکین . (لغات فرهنگستان ).
مسکین آبادلغتنامه دهخدامسکین آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در 48هزارگزی شمال باختری کرج و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین .
مسکین آبادلغتنامه دهخدامسکین آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش روانسر شهرستان سنندج ، واقع در 6هزارگزی جنوب روانسر، کنار راه فرعی روانسر به سنجابی . آب آن از چشمه و سراب و را
مسکین خانهلغتنامه دهخدامسکین خانه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی است که از طرف شهرداری مسکینان و بی نوایان را در آن نگاهداری می کنند. دارالمساکین . (لغات فرهنگستان ).
مسکین نوازلغتنامه دهخدامسکین نواز. [ م ِ ن َ ] (نف مرکب ) بیچاره نوازنده . نوازنده ٔ مستمند. که مساکین و بیچارگان را مورد لطف و نواخت قرار دهد. و رجوع به مسکین شود : مست است یار و یاد
مسکین نوازیلغتنامه دهخدامسکین نوازی . [ م ِ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل مسکین نواز. نواختن مساکین . و رجوع به مسکین نواز شود.