مستقر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. استقرار یافتن، قرار گرفتن، جایگزین شدن، ساکن شدن، جا گرفتن ۲. پابرجا شدن، قرارگرفتن
مستقرلغتنامه دهخدامستقر. [ م ُ ت َ ق ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقرار. قرارگیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی . (از اقرب الموارد). رجوع به استقرار شود.
مشتکرلغتنامه دهخدامشتکر. [ م ُ ت َ ک ِ] (ع ص ) پستان پرشیر. || ابر نیک بارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اشتکار شود.
مستقرلغتنامه دهخدامستقر. [ م ُ ت َ ق َرر ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم مکان از استقرار.ثابت داشته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). ثابت . ساکن .قائم . استوار. قرارگرفته . و رجوع به استقرار شود : امامت حسین مستقر بود. (جهانگشای جوینی ).- مستقر ساختن </sp
مستقر شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام دن، ایستادن، قرارگرفتن، جا گرفتن، لنگر انداختن، متوقف شدن اقامت گزیدن، منزل کردن، ساکن شدن، جا خوش کردن، جا گرمکردن، اتراق کردن از سفر بازآمدن، ازگرد راه رسیدن، رسیدن، آشیان گرفتن، آشیانه کردن سکونت کردن (گزیدن، داشتن)، بار انداختن، اردو زدن، اقامت کردن(داشتن، گرفتن، گزیدن)، مقیم شدن
مستقرلغتنامه دهخدامستقر. [ م ُ ت َ ق ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقرار. قرارگیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی . (از اقرب الموارد). رجوع به استقرار شود.
مستقرلغتنامه دهخدامستقر. [ م ُ ت َ ق َرر ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم مکان از استقرار.ثابت داشته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). ثابت . ساکن .قائم . استوار. قرارگرفته . و رجوع به استقرار شود : امامت حسین مستقر بود. (جهانگشای جوینی ).- مستقر ساختن </sp
مستقرلغتنامه دهخدامستقر. [ م ُ ت َ ق ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقرار. قرارگیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی . (از اقرب الموارد). رجوع به استقرار شود.
مستقرلغتنامه دهخدامستقر. [ م ُ ت َ ق َرر ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم مکان از استقرار.ثابت داشته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). ثابت . ساکن .قائم . استوار. قرارگرفته . و رجوع به استقرار شود : امامت حسین مستقر بود. (جهانگشای جوینی ).- مستقر ساختن </sp
غير مستقردیکشنری عربی به فارسینااستوار , بي ثبات , بي پايه , لرزان , متزلزل , متغير , بي ثبات کردن , متزلزل کردن , لق