مستحفظفرهنگ مترادف و متضادپاسبان، پاسدار، حارس، دربان، سرایدار، قراول، گارد، محافظ، مراقب، مهیمن، نگهبان
مستحفظلغتنامه دهخدامستحفظ. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحفاظ. رجوع به استحفاظ شود. || یادگیرنده . (منتهی الارب ). || حفاظت و نگهداری خواهنده چیزی را. (اقرب الموارد)
مستحفظینلغتنامه دهخدامستحفظین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحفظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستحفظ شود.
مستحفظینلغتنامه دهخدامستحفظین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحفظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستحفظ شود.
حارسدیکشنری عربی به فارسیسرپرست , مستحفظ , سرايدار , نگهدار ياحافظ , زندانبان , قلعه بان , دربان , نگهبان , پاسدار , پاسداري کردن