مستحفظلغتنامه دهخدامستحفظ. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحفاظ. رجوع به استحفاظ شود. || یادگیرنده . (منتهی الارب ). || حفاظت و نگهداری خواهنده چیزی را. (اقرب الموارد). || حافظ. نگاهبان . نگهبان .پاسبان . (یادداشت مرحوم دهخدا) : [ تیول ومواجب همه ساله ٔ ] مست
مستحفظینلغتنامه دهخدامستحفظین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحفظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستحفظ شود.
مستحفظینلغتنامه دهخدامستحفظین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستحفظ (در حالت نصبی و جری ). رجوع به مستحفظ شود.