مستحضرلغتنامه دهخدامستحضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحضار. حاضر کرده شده . (اقرب الموارد). حاضر. آماده یافته شده . حاصل شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استحضار شو
مستحضر شدنفرهنگ مترادف و متضادآگاه شدن، اطلاع یافتن، باخبر شدن، مطلع شدن، واقف شدن ≠ غافل شدن، بیخبرماندن
مستحضر کردنفرهنگ مترادف و متضادآگاه کردن، اطلاع دادن، خبردار کردن، مطلع ساختن، واقف ساختن ≠ غافل کردن، بیخبرگذاشتن
مستحقرلغتنامه دهخدامستحقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحقار. خرد و خوار شمرنده . (آنندراج ). حقیردارنده . خواردارنده . (اقرب الموارد). رجوع به استحقار شود.