مرگامرگلغتنامه دهخدامرگامرگ . [ م َ م َ ] (اِ مرکب ) الفاظ متلازمه است یعنی بلای عام و مرگ عام که به عربی طاعون است . (برهان ) (آنندراج ). مرگامرگی . هر بیماریی که عمومیت حاصل کند و عام گردد. (ناظم الاطباء). طاعون و وبا. (ناظم الاطباء).
مرگامرگفرهنگ فارسی عمیدبسیار مردن مردم بهواسطۀ قحطی یا شیوع یک بیماری واگیر مانند وبا و طاعون؛ مرگومیر؛ بلای عام؛ بیماری همگانی.
مرگامرگیلغتنامه دهخدامرگامرگی . [ م َ م َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مرگامرگ . بیماری عام . بلای عام . موت فاشی . جارف . ذریع. طاعون . وباء. وبا. وباء. (از منتهی الارب ). یوت . ابیذمیا : استعار؛ شدت مرگامرگی . جارف ، سؤاف ، سواف ، موتان ؛ مرگامرگی ستور. (منتهی الارب ). غدد؛ مرگامرگی شتران . (منتهی
مرامرلغتنامه دهخدامرامر. [ م َ م ِ ] (اِخ ) ابن مرة، مردی از طی که خط عربی وضعکرده ٔ اوست و اول در انبار شایع شد و بعد در حیره وبعد در سایر نقاط و این هشت کلمه که ابجد، هوز، الخ ... باشد فرزندان اویند و ایشان را آل مرامر گویند. (از منتهی الارب ). رجوع به المصاحف ص 19
مرامرلغتنامه دهخدامرامر. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نرم و نازک و جنبان . (از منتهی الارب ) (از اظم الاطباء). ناعم مرتج . (متن اللغة) (اقرب الموارد). مَرمَر. مرمار. مرمور. (متن اللغة) (منتهی الارب ). || باطل . (متن اللغة) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناچیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مرگامرگیلغتنامه دهخدامرگامرگی . [ م َ م َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مرگامرگ . بیماری عام . بلای عام . موت فاشی . جارف . ذریع. طاعون . وباء. وبا. وباء. (از منتهی الارب ). یوت . ابیذمیا : استعار؛ شدت مرگامرگی . جارف ، سؤاف ، سواف ، موتان ؛ مرگامرگی ستور. (منتهی الارب ). غدد؛ مرگامرگی شتران . (منتهی
مرگفرهنگ فارسی عمید۱. مردن؛ موت.۲. [مجاز] نیستی؛ فنا.⟨ مرگ موش: (شیمی) = آرسنیک⟨ مرگومیر: = مرگامرگ⟨ مرگ پایآگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.
مرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ومیر، درگذشت، موت، شهادت، احتضار، اجل، فوت، وفات، رحلت، ارتحال، ممات، سقط فنا، مردگی، نابودی، تلف، نیستی، عدم فانی بودن، زودگذری خودکشی، کُشتن، قتل استحاله، تجزیه تدفین، دفن، قبرستان فرشتۀ مرگ، عزرائیل، ملکالموت، هادم لذات، عامل مرگومیر مرگامرگ، اپیدمی علت مرگ، عامل مرگومیر، مرگ
مرگیلغتنامه دهخدامرگی . [ م َ ] (حامص ، اِ) موت . هلاک . مردن . مرگ . مرگ و میر : سرمای صعب پیش آمد به سیستان چنانکه درختان و رزان و میوه ها خشک شد و مرگی و وبای صعب بود. (تاریخ سیستان ).چنین گفت داننده دل برهمن که مرگی جدائی است جان را ز تن . <p class="aut
مرگامرگیلغتنامه دهخدامرگامرگی . [ م َ م َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) مرگامرگ . بیماری عام . بلای عام . موت فاشی . جارف . ذریع. طاعون . وباء. وبا. وباء. (از منتهی الارب ). یوت . ابیذمیا : استعار؛ شدت مرگامرگی . جارف ، سؤاف ، سواف ، موتان ؛ مرگامرگی ستور. (منتهی الارب ). غدد؛ مرگامرگی شتران . (منتهی