کامجوفرهنگ مترادف و متضادخوشگذران، عشرتطلب، عیاش، کامران، کامروا، کامطلب، مرادطلب هوسران، هوسباز ≠ نامراد
آرزومندلغتنامه دهخداآرزومند. [ رِ م َ ] (ص مرکب ) مشتاق . شایق : فریدون نهاده دو دیده براه سپاه و کلاه آرزومند شاه . فردوسی .دوان آمد ازبهر آزارتان همان آرزومند دیدارتان . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از ک