مدد جوواژهنامه آزاد(بهزیستی) کسی که نیاز به کمک مددکاران دارد؛ افراد فاقد سرپرست، زنان سرپرست خانوار، یا نوجوانان بزهکار در کانون اصلاح و تربیت از جمله مددجویان سازمان بهزیستی اند. معادل Client در انگلیسی.
مددلغتنامه دهخدامدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دستش جهان دریای پهناور شود. فرخی .از م
مددفرهنگ فارسی عمید۱. یاری؛ کمک؛ فریادرسی.۲. (اسم) [قدیمی] یار و یاور؛ فریادرس.⟨ مدد کردن: (مصدر متعدی، مصدر لازم) یاری کردن؛ کمک کردن.
رمددلغتنامه دهخدارمدد. [ رِ دَ / دِ ] (ع ص ، اِ) خاکستر نیک باریک یا هلاک شونده . (منتهی الارب ). رماد رمدد؛ خاکستر بسیار نرم یا هالک . (از اقرب الموارد). مهلک و هلاک شونده و تباه شونده .(ناظم الاطباء). خاکستر بسیار نرم . (از متن اللغة).