محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) کسی که مانده و خسته میکند و خیره مینماید چشم خود را از دیدن دور. (ناظم الاطباء). حرالبصر؛ آنکه مانده شود و فروماند بینائی او از دیدن دور. || مانده کننده شتران را به راندن . (از منتهی الارب ). آنکه مانده می کند شتر را از راندن . (ناظم الاطباء).
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م َ س َ / م َ س ِ ] (ع اِ) باطن و درون مرد. ضد منظر: یقال فلان کریم المحسر. (منتهی الارب ). مَخبَر. (ناظم الاطباء). || سینه . (منتهی الارب ). || روی . || طبیعت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م ُ ح َس ْ س َ ] (ع ص ) مرد آزرده و حقیر. (منتهی الارب ). آزرده و حقیر و ذلیل . (ناظم الاطباء).
محسرلغتنامه دهخدامحسر. [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) بطن محسر؛ نزدیک مزدلفه است . (منتهی الارب ). نام وادیی است بین منی ومزدلفه که نه از این است و نه از آن بنا برقول مشهور، و گویند نام موضعی است بین مکه و عرفه و نیز گفته اند جایی است میان منی و عرفه . (از معجم البلدان ).
محشرلغتنامه دهخدامحشر. [ م َ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) جای گرد آمدن . (مهذب الاسماء) (دهار). گردآمدن جای . روز قیامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرد آمدن مردم در روز قیامت . (غیاث ). روز رستخیز. آن روز که مردمان را گرد آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا) <span clas
محشرفرهنگ فارسی عمید۱. جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز.۲. [مجاز] غوغا؛ جنجال.۳. (صفت) [عامیانه] بسیارعالی و خوب.۴. روز رستاخیز.
محشردیکشنری فارسی به انگلیسیBedlam, cracking, donnybrook, magic, magnificent, melee, mêlée, riot, rip-roaring
محشرفرهنگ فارسی معین(مَ شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای گرد آمدن مردم . 2 - روز قیامت . 3 - در فارسی به معنی خیلی عالی ، بی نظیر.
روز محشرلغتنامه دهخداروز محشر. [ زِ م َ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . روز رستاخیز. روزی که مردگان همه زنده شوند و دریک جا گرد آیند و پاداش یا کیفر ببینند : روز محشر امان به ایمان است . ادیب صابر.شبها که بی توام شب گور است در خ
محشرلغتنامه دهخدامحشر. [ م َ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) جای گرد آمدن . (مهذب الاسماء) (دهار). گردآمدن جای . روز قیامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرد آمدن مردم در روز قیامت . (غیاث ). روز رستخیز. آن روز که مردمان را گرد آرند. (یادداشت مرحوم دهخدا) <span clas
محشرفرهنگ فارسی عمید۱. جای گرد آمدن مردم در روز رستاخیز.۲. [مجاز] غوغا؛ جنجال.۳. (صفت) [عامیانه] بسیارعالی و خوب.۴. روز رستاخیز.
بازار محشرلغتنامه دهخدابازار محشر. [ رِ م َ ش َ ] (اِ مرکب ) صحرای محشر : ز بس کشتگان گرد بر گرد راه چو بازار محشر شده حربگاه .نظامی .