محاسبهلغتنامه دهخدامحاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حسا
محاسبةلغتنامه دهخدامحاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) حساب کردن . (منتهی الارب ). شمار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری . شمار گرفتن . شمار. ج ، محاسبات . || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از
محاسبیةلغتنامه دهخدامحاسبیة.[ م ُ س ِ بی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از صوفیه که بر طریقه ٔ حارث بن اسد محاسبی هستند. رجوع به محاسبیان شود.
محاسبهفرهنگ فارسی عمید۱. حساب کردن.۲. با کسی حساب کردن؛ به حساب و کتاب کسی رسیدن.۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.
پرواز تلفیقیcomposite flight, composite flyingواژههای مصوب فرهنگستانناوبری دوربُرد در طول مسیرهای دایرهای بزرگ با وارد کردن قطاعها به سامانة محاسبهگر بهکمک دیگر روشهای ناوبری
محاسبهلغتنامه دهخدامحاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حسا
محاسبهفرهنگ فارسی عمید۱. حساب کردن.۲. با کسی حساب کردن؛ به حساب و کتاب کسی رسیدن.۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.
محاسبهفرهنگ فارسی معین(مُ س بِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - حساب کردن ، رسیدگی به حساب . 2 - حساب چیز ی را نگه داشتن . ج . محاسبات .
محاسبهلغتنامه دهخدامحاسبه . [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن . با کسی شمار کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است . (گلستان ). || عمل حسا
بی محاسبهلغتنامه دهخدابی محاسبه . [ م ُ س َ / س ِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + محاسبه ) بدون حساب . (ناظم الاطباء). رجوع به محاسبه شود.
محاسبهفرهنگ فارسی عمید۱. حساب کردن.۲. با کسی حساب کردن؛ به حساب و کتاب کسی رسیدن.۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.