متفلقلغتنامه دهخدامتفلق . [ م ُ ت َ ف َل ْ ل ِ ] (ع ص ) شیر ترش و پاره پاره شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیض متفلق ، تخم مرغ پاره پاره شده .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تفلق شود.
متفلکلغتنامه دهخدامتفلک . [ م ُ ت َ ف َل ْ ل ِ ] (ع ص ) گرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرد و دایره ای . (ناظم الاطباء). || دختری که پستان او گرد شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متفلعلغتنامه دهخدامتفلع. [ م ُ ت َ ف َل ْ ل ِ ] (ع ص ) شکافته و بریده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متفلق . شکافته شده . (ناظم الاطباء). || پای ترکیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تفلع شود.