متشوشلغتنامه دهخدامتشوش . [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) کارشوریده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشفته و مضطرب و پریشان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوش شود.
متشاوظلغتنامه دهخدامتشاوظ. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) با هم دشنام دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر را لعنت کننده و دشنام دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوظ شود.
متوشوشلغتنامه دهخدامتوشوش . [ م ُ ت َ وَ وِ ] (ع ص ) جنبنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جنبیده و حرکت کرده . (ناظم الاطباء). || همدیگر پس و پیش و زیر و زبر شونده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توشوش شود.
متوشزلغتنامه دهخدامتوشز. [ م ُ ت َ وَش ْ ش ِ ] (ع ص ) آماده گردنده بدی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آماده و مهیای بدی . (ناظم الاطباء). و رجوع به توشز شود.
متشاوسلغتنامه دهخدامتشاوس . [ م ُ ت َ وِ] (ع ص ) نگرنده به گوشه ٔ چشم از تکبر یا از غضب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که از روی تکبر و یا خشم بر گوشه ٔ چشم می نگرد و رخساره را کج می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوس شود.
مطسسلغتنامه دهخدامطسس . [ م ُ طَس ْ س ِ ] (ع ص ) رونده در شهرها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تطسیس شود.
متوزعلغتنامه دهخدامتوزع . [ م ُ ت َ وَزْ زِ ] (ع ص ) پراکنده و پریشان . (غیاث ) (آنندراج ) : خاطر عاطر پادشاه از آن هاجم ناگاه و ناجم نااندیشیده متشوش و متوزع شد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38). || تقسیم کننده و مقسم . (ناظم الاطباء) (
شاغللغتنامه دهخداشاغل . [غ ِ ] (ع ص ) مشغول کننده . (دهار). در کار دارنده . (منتهی الارب ). شغله به ؛ جعله مشغولاً فهو شاغل . (اقرب الموارد). ج ، شواغل . (دهار). || شغل شاغل ؛ مبالغة. تقول «انا فی شغل شاغل ». (اقرب الموارد). کارگران . در تأکید گویند. (ناظم الاطباء) :
ناگاهلغتنامه دهخداناگاه . (ق مرکب ) بی خبر. غفلةً. بغتةً. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بی خبر. دفعةً. فوراً. بیکبار. غافل . (از ناظم الاطباء). ناکاج . فجاءةً. بداهةً. نابیوسان . ناگهان . ناگه . ناگاهان .به ناگه . به ناگاه . به ناگاهان . به ناگهان : شاکر نعمت نبودم