متروغلغتنامه دهخدامتروغ . [ م ُ ت َ رَوْ وِ ](ع ص ) ستوری که غلطد در خاک . (آنندراج ). ستوری که در خاک می غلطد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تروغ شود.
متروکلغتنامه دهخدامتروک . [ م َ ] (ع ص ) گذاشته شده . (آنندراج ). واگذاشته شده . (ناظم الاطباء). ترک شده . رهاشده : می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته ... و علم متروک و جهل مطلوب . (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span class="h
مطروقلغتنامه دهخدامطروق . [م َ ] (ع ص ) مردی که در وی نرمی و سستی و فروهشتگی باشد. || گیاه باران زده بعد از خشکی . || آب باران و جز آن که در وی شتران کمیز انداخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب ستور در رفته . (مهذب الاسماء).
متروکلغتنامه دهخدامتروک . [ م َ ] (ع ص ) گذاشته شده . (آنندراج ). واگذاشته شده . (ناظم الاطباء). ترک شده . رهاشده : می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته ... و علم متروک و جهل مطلوب . (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span class="h
متروکلغتنامه دهخدامتروک . [ م َ ] (ع ص ) گذاشته شده . (آنندراج ). واگذاشته شده . (ناظم الاطباء). ترک شده . رهاشده : می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته ... و علم متروک و جهل مطلوب . (کلیله و دمنه چ مینوی ص <span class="h
نامتروکلغتنامه دهخدانامتروک . [ م َ ] (ص مرکب ) متداول . معمول . منسوخ ناشده . ترک ناشده . رایج . مستعمل . مقابل متروک . رجوع به متروک شود.