متحیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیران، حیرتزده، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، فرومانده، گیج، متعجب، ویلان ۲. سرگشته، واله
متحیرلغتنامه دهخدامتحیر. [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) سرگشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته و آشفته و حیران و آواره و رانده ٔ از جای . آشفته و سرگردان و سرگشته و حیران و مت
متحیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ت، گیج(شده)، انگشت بهدهان، دچار بهت و حیرت، حیران، مات، متعجب، شگفتزده، نامطمئن
متهیرلغتنامه دهخدامتهیر. [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) متهور. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیر و تهور و متهور شود.
متحیر شدنفرهنگ مترادف و متضادحیران شدن، حیرتزده شدن، مبهوت شدن، متعجب شدن، درماندن، فرو ماندن، سرگشتهشدن، حیران ماندن