متحدلغتنامه دهخدامتحد. [ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (ع ص ) (از «و ح د») یکی شده . (آنندراج ). پیوسته و متفق و موافقت کرده و متصل و یکی شده و یکی کرده . (ناظم الاطباء) : پس بدین سبب آنچ پوست او رقیق بود و متحد بود پوست او به لب ، لب او دو نیمه بود. (قراضه ٔ طبیعیات ص <span cl
متحیضلغتنامه دهخدامتحیض . [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زن بازمانده از حیض . (آنندراج ). || زن بازمانده از نمازدر ایام حیض . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیض شود.
متعیدلغتنامه دهخدامتعید. [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص ) بی رحم و بیداد و ظالم و ستمگر. || خشمگین و غضبناک . || بناحق تهمت زننده . || تهدیدکننده و ترساننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعید شود.
متعیطلغتنامه دهخدامتعیط. [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص ) شتر ماده که سالها باردار نگردد. (آنندراج ). شتری که سالها باردار نگردد بی آن که نازا باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعیط شود.
متهیثلغتنامه دهخدامتهیث . [ م ُ ت َ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دهنده و بخشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متحدلغتنامه دهخدامتحد. [ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (ع ص ) (از «و ح د») یکی شده . (آنندراج ). پیوسته و متفق و موافقت کرده و متصل و یکی شده و یکی کرده . (ناظم الاطباء) : پس بدین سبب آنچ پوست او رقیق بود و متحد بود پوست او به لب ، لب او دو نیمه بود. (قراضه ٔ طبیعیات ص <span cl
متحددیکشنری عربی به فارسیمتحد , وابسته , هم پيمان , هم عهد کردن , متعهد کرد , تشکيل کشورهاي متحد دادن
سازمان ملل متحدلغتنامه دهخداسازمان ملل متحد. [ ن ِ م ِ ل َ ل ِ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (اِخ ) مؤسسه ای است بین المللی که از نمایندگان 83 کشور تشکیل میگردد. افزایش روز افزون ارتباطات بین المللی وجود مؤسساتی را برای تنظیم این ارتباطات ایجاب میکند. ازین روی بعد از پایان جنگ اول
متحدلغتنامه دهخدامتحد. [ م ُت ْ ت َ ح ِ ] (ع ص ) (از «و ح د») یکی شده . (آنندراج ). پیوسته و متفق و موافقت کرده و متصل و یکی شده و یکی کرده . (ناظم الاطباء) : پس بدین سبب آنچ پوست او رقیق بود و متحد بود پوست او به لب ، لب او دو نیمه بود. (قراضه ٔ طبیعیات ص <span cl
متحددیکشنری عربی به فارسیمتحد , وابسته , هم پيمان , هم عهد کردن , متعهد کرد , تشکيل کشورهاي متحد دادن