متأصرلغتنامه دهخدامتأصر. [ م ُ ت َ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص )متجاور. حی متأصرون ؛ ای متجاورون . (از منتهی الارب ). و رجوع به متآصر شود.
متآصرلغتنامه دهخدامتآصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) همسایه ؛ و «حی متآصرون » ای متجاورون . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) و المتآصرون من الحی ، المتجاورون . (تاج العروس ج 2 ص 15).
متیاسرلغتنامه دهخدامتیاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص )آن که گوشت جزور را بهره میکند و تقسیم میکند. || آن که به چپ میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیاسر شود.
متأسرلغتنامه دهخدامتأسر. [ م ُ ت َ ءَس ْ س ِ ] (ع ص ) بهانه کننده . (آنندراج ). کسی که بهانه می جوید. (ناظم الاطباء). || درنگ نماینده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تأسر شود.
متشرلغتنامه دهخدامتشر. [ م ُت ْ ت َ ش ِ ] (ع ص ) (از «وش ر») زنی که درخواست می نماید این که دندانهای وی را روشن و تیز نمایند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتشار شود.
متصیرلغتنامه دهخدامتصیر. [ م ُ ت َ ص َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مانا شونده به پدر خود. (آنندراج ). کسی که مانا به پدر باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصیر شود.
متآصرلغتنامه دهخدامتآصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) همسایه ؛ و «حی متآصرون » ای متجاورون . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) و المتآصرون من الحی ، المتجاورون . (تاج العروس ج 2 ص 15).