جأثلغتنامه دهخداجأث . [ ج َءْ ث ْ ] (ع مص ) پربار رفتن شتر. || نقل کردن مرد اخبار را. (منتهی الارب ).
جأثلغتنامه دهخداجأث . [ ج َ ءَ ] (ع مص ) گران شدن وقت برخواستن . (منتهی الارب ). || گران شدن وقت برداشتن چیز گران . (منتهی الارب ) (المنجد).
جاصابونیلغتنامه دهخداجاصابونی . (اِ مرکب ) جای صابونی . ظرفی که در آن صابون میگذارند. محل مخصوص صابون .
جا افتادنلغتنامه دهخداجا افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) بجای خود قرار گرفتن استخوان ازجای بشده . استخوان جابجا شده بجای خود بازافتادن . || دم کشیدن پلو یا غذای دیگر. || نیک پخته شدن غ
جا افتادهلغتنامه دهخداجا افتاده . [ اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بجای خود قرار گرفته . || کارکشته . سرد و گرم روزگار دیده . رسیده . منعقد. وزین . مجرب . پخته . سنجیده . موزون .
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
جاصابونیلغتنامه دهخداجاصابونی . (اِ مرکب ) جای صابونی . ظرفی که در آن صابون میگذارند. محل مخصوص صابون .