عوددیکشنری عربی به فارسیگل () گل يا سيمان مخصوص درزگيري وبتونه , حلقه لا ستيکي مخصوص دهانه بطري , مهروموم کردن , درزگيري کردن , عود زدن , عود
عودلغتنامه دهخداعود. (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب مطلق ، از هر درخت که باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، عیدان ، أعواد (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
اودلغتنامه دهخدااود. [ اَ وَ دد ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از ود، محبوب تر: ولاختن یرجی اود من القبر.
اودلغتنامه دهخدااود. [ اَوَ ] (ع حامص ) اعوجاج . عوج . کجی . (منتهی الارب ). || (مص ) کج و خمیده گردیدن . (ناظم الاطباء).
اودلغتنامه دهخدااود. [ اَ ] (ع مص ) گرانبار کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). || گران شدن [ سنگین شدن ] (مقدمه ٔ لغت میرسید شری
اودلغتنامه دهخدااود. [ اَ وَ / وِ / وُد د ] (ع اِ) ج ِ ود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به ود شود.