مایندرلغتنامه دهخدامایندر. [ ی َ دَ ] (اِ مرکب ) به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست که مایندر اوست . فرخی .فاطمه را عایشه مایندر است پس
مئاندرلغتنامه دهخدامئاندر. [ م ِ ] (اِخ ) نام باستانی «مندرس » که رودی است در ترکیه ٔ آسیا و وارد دریای اژه می گردد و طول آن در حدود 450 کیلومتر است . (از لاروس ) : خشایارشا به وعده ٔ خود وفا کرده عازم شد واز رود مئاندر گذشته به یک دو را
میاندرلغتنامه دهخدامیاندر. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان ، واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری سراوان با 250 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ساکنان از طایفه ٔ درازایی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ای