لیوهلغتنامه دهخدالیوه . [ لی وَ / وِ ] (ص ) فریبنده و چالاک . (آنندراج ). فریبنده و چاپلوس . لوس . ننر. مردم مزاح دوست . (برهان ). خنک و بی مزه . || صاحب آنندراج گوید: احمق و نا
لیوهواژهنامه آزاددیوانه دیوانه دیوانه ، مجنون ، از خود بی خود لیوه در گویش بختیاری به آدم دیوانه گفته میشود.کسی که خودرا به دیوانه بازی میاندازد
چرم لیوهلغتنامه دهخداچرم لیوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در طالش ، چرم گیله را نامند. نامی که در طوالش به جل که نوعی درخت جنگلی است دهند. رجوع به چرم گیله و جل شود.
خاک لیوهلغتنامه دهخداخاک لیوه . [ ک َ ل َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در خاک غلتیدن . مَراغه . (بلهجه ٔ قزوین ).
خاکه لیوه کردنلغتنامه دهخداخاکه لیوه کردن . [ ک َ / ک ِ ل َ وَ / وِ ک َ دَ] (مص مرکب ) مراغه کردن . رجوع به مراغه کردن شود.
چرم لیوهلغتنامه دهخداچرم لیوه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در طالش ، چرم گیله را نامند. نامی که در طوالش به جل که نوعی درخت جنگلی است دهند. رجوع به چرم گیله و جل شود.
خاک لیوهلغتنامه دهخداخاک لیوه . [ ک َ ل َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) در خاک غلتیدن . مَراغه . (بلهجه ٔ قزوین ).
خاکه لیوه کردنلغتنامه دهخداخاکه لیوه کردن . [ ک َ / ک ِ ل َ وَ / وِ ک َ دَ] (مص مرکب ) مراغه کردن . رجوع به مراغه کردن شود.
لیت و لیوهلغتنامه دهخدالیت و لیوه . [ ت ُ لی وَ / وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول مردم قزوین ، لوس . ننر.