لفافلغتنامه دهخدالفاف . [ ل ِ ] (ع اِ) جامه ٔ برونی که بر مرده پیچند. (آنندراج ) (منتخب اللغات ). لفافه . ساروق . || پارچه که گرد چیزی پیچند، چنانکه بسته ٔ پستی را.- لفاف کردن ؛ پیچیدن .
لفایفلغتنامه دهخدالفایف . [ ل َ ی ِ ] (ع اِ) نام معاء سوم از امعاء ستة و نام دیگر آن معاء دقاق است .
لففلغتنامه دهخدالفف . [ ل َ ف َ ] (ع اِمص ) پیچیدگی رگ در بازوی کارکننده ، چنانکه از کار معطل سازد. || گرانی زبان چندانکه در سخن بازماند. (منتهی الارب ). اَلَف ّ، نعت است از آن . || من العیوب الخلقیة فی الفرس و هو استدارة فیه (فی العنق ) مع قصر. (صبح الاعشی ج 2</sp
لفیفلغتنامه دهخدالفیف . [ ل َ ] (ع ص ، اِ) گروه مردم پراکنده از هر جای . قوله تعالی : و جئنا بکم لفیفاً (قرآن 104/17)؛ ای مجتمعین مختلطین من کل قبیلة. (منتهی الارب ). آنچه از قبائل مختلف به هم جمع آیند. آمیخته بیکدیگر. (ترجمان القرآن ج
لفلغتنامه دهخدالف . [ ل ِف ف ] (ع اِ) نوع و صنف از مردم . || گروهی از مردم . || قوم گردآمده از هر جای . یقال : جاؤا بِلفهم (به فتح نیز آید)؛ ای اخلاطهم . و کُنّا لفاً؛ ای مجتمعین فی موضع. ج ، لفوف . آنچه از جای جای فراهم آرند، مانند گواهان دروغ که کسی جمع کند و یقال : جاؤوا من لِف ّ لِفهم
روسیه ٔ شورویلغتنامه دهخداروسیه ٔ شوروی . [ سی ی َ ی ِ رَ ] (اِخ ) یا اتحاد جماهیر شوروی یا بطور اختصار شوروی کشور بزرگ اروپایی و آسیایی است که از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از مغرب به نروژ و فنلاند و سواحل بالتیک و آلمان و از جنوب به رومانی و دریای سیاه و ترکیه و ایران و افغانستان و پامیر و منچوکو
علفوفلغتنامه دهخداعلفوف . [ ع ُ ] (ع ص ) مرد بدخوی کلان سال . || پیر آکنده گوشت بسیارموی . || پیره زال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اسب نر استواراندام سطبر. || ناقة علفوف السنام ؛ ماده شتر پیچیده سنام ، که گوئی آن کوهان را به پارچه ای پیچیده اند. (منتهی الارب ) (از اقر
هلفوفلغتنامه دهخداهلفوف . [ هَُ ](ع ص ) مرد کلان ریش بسیارموی درشت اندام . (از منتهی الارب ). که موی سر و ریش وی بسیار باشد. (لسان العرب ).
ملفوفلغتنامه دهخداملفوف . [ م َ ] (ع ص ) درنوردیده و پیچیده و فراهم آورده . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، پیچیده شده و لفافه شده و لفافه کرده و احاطه شده و در جوف گذاشته . (ناظم الاطباء). تافته . لوله شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مجموع و لفافه و کلم . (ناظم الاطباء).
ناملفوفلغتنامه دهخداناملفوف . [ م َ ] (ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.