لف لف خوردنلغتنامه دهخدالف لف خوردن . [ ل َ ل َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) با تمام دهان خوردن . لاف لاف خوردن : شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لف لف خورد گه دانه دانه .
لپ لپلغتنامه دهخدالپ لپ . [ ل َ ل َ ] (اِ صوت ) صدا و آواز آش خوردن . || صدا و آواز آب خوردن سگ را گویند.(برهان ). || لف لف . رجوع به لف لف شود.
لفلغتنامه دهخدالف . [ ل َف ف ] (ع مص ) درنوردیدن چیزی را و پیچیدن . خلاف نشر. (منتهی الارب ). مقابل نشر. لوله کردن . درپیچیدن . (تاج المصادر). || آمیختن دو لشکر به هم در جنگ .
قشلغتنامه دهخداقش . [ ق َش ش ] (ع مص ) خوردن از اینجا و آنجا و پیچیدن هرچه یافتن و برگرفتن از خوان به آنچه بر آن قادر شدن . گویند: قش الرجل قشاً؛ اکل من هنا و هنا و لف ما قدر
قشوشلغتنامه دهخداقشوش . [ ق ُ ] (ع مص ) نیکو و فربه گردیدن پس از لاغری . (منتهی الارب ). صلاح یافتن پس از هزال . (ازاقرب الموارد): قش القوم قشوشاً. (منتهی الارب ). || به رفتار ل