لبوسلغتنامه دهخدالبوس . [ ل َ ] (ع اِ) لباس . ثوب . لبس . ملبس . پوشیدنی . پوشاک . جامه . هر چه درپوشند. پوشش . || زره . درع . منه قوله تعالی : و علمناه صنعة لبوس ؛ ای الدّرع . (منتهی الارب ) .
گلبوسلغتنامه دهخداگلبوس . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 6هزارگزی باختر میانه و 4هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز. هوای آن معتدل و دارای 500 تن سکنه است . آب آن از
پیلبازلغتنامه دهخداپیلباز. (نف مرکب ) که با پیل بازی کند. که با فیل لعب کند. || که فیل را به بازی درآورد. || که فیل بازد. بازنده ٔ پیل .
کلبوشلغتنامه دهخداکلبوش . [ ] (ع اِ) نوعی شب کلاه ماهوتی . نوعی شب کلاه سفید یا سرخ که گرداگرد آن را دستار پیچیده باشند. گالابوش . کلاه بی لبه ٔ مردم تونس که برنگ سرخ است . (از دزی ج 2 ص 482).