لبنةلغتنامه دهخدالبنة. [ ل ِ ن َ ] (ع اِ) لبنة القمیص ؛ خشتک پیراهن . لَبن ُ القمیص . لَبِنَة القمیص . (منتهی الارب ).
لبنةلغتنامه دهخدالبنة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِ) نواله یا نواله ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). || نام آلتی از اصطرلاب . (برهان ). رجوع به اصطرلاب و شطبة شود. اندکی برآمدگی مربع که به هر دو ط
لبنةلغتنامه دهخدالبنة. [ ل ُن َ ] (اِخ ) دیهی است به افریقیة. (منتهی الارب ). از قرای مهدیه است با فریقیة (تونس ). (معجم البلدان ).
لبنةلغتنامه دهخدالبنة.[ ل َ ب ِ ن َ ] (ع اِ) خشت خام . (منتهی الارب ). لِبِن .لِبن . || (ص ) ناقة لبنة؛ ناقه ٔ با شیر یاناقه ٔ بسیارشیر. || (اِ) لبنةالقمیص ؛ خشتک پیراهن . لبن ُ
لبنهلغتنامه دهخدالبنه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شپشه و آن کرمی باشد که غله را ضایع و تباه کند. || اسم پرنده ای است که از جنس ملخ است قبل از ظهور پرهای او. (قاموس کتاب مقدس ). رجو
لبنهلغتنامه دهخدالبنه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شپشه و آن کرمی باشد که غله را ضایع و تباه کند. || اسم پرنده ای است که از جنس ملخ است قبل از ظهور پرهای او. (قاموس کتاب مقدس ). رجو
لبنتانلغتنامه دهخدالبنتان . [ ل ُ ن َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ لبنة؛ موضعی است در شعر اخطل : عول النجاء کانها متوجس باللبنتین مولع موشوم .(معجم البلدان ).
لبنتینلغتنامه دهخدالبنتین . [ ل ِ ن َ ت َ ] (ع اِ) تثینه ٔ لبنة. دو لبنة. نام دو شطبه ٔ عضاده است . رجوع به عضاده و اصطرلاب شود.
خشتک پیراهنلغتنامه دهخداخشتک پیراهن .[ خ ِ ت َ ک ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بغلک . پارچه ٔ چهارگوشه زیر بغل . لَبِنَه . رجوع به خشتک شود.