آقاسیلغتنامه دهخداآقاسی . (ترکی ، اِ مرکب ) (شاید از ترکی ِ آقا، سید + سی ، حرف اضافه ) نامی از نامها: حاج میرزا آقاسی .- اشیک آقاسی ؛ رئیس دربار.- قوللرآقاسی ؛ رئیس غلامان خاصه . داروغه ٔ دیوان خانه .و رجوع به آغاچی شود.
جانقیلغتنامه دهخداجانقی . (اِ) مجمع جانقی .بر امراء دولت صفویه که هفت تن بوده اند: قورچی باشی ،قوللرآقاسی ، ایشک آقاسی باشی ، تفنگ چی آقاسی ، وزیر اعظم ، دیوان بیکی ، واقعه نویس اطلاق میشد. که تمام امور مملکتی در مجمع آنان رسیدگی میگردید و اگر مجمع برای فرستادن سپهسالار بسمتی از اطراف مملکت بو
صفی قلیخانلغتنامه دهخداصفی قلیخان . [ ص َ ق ُ ] (اِخ ) نصرآبادی آرد: صفی قلیخان ولد ذوالفقارخان حاکم قندهار.سلسله ٔ ایشان به مردانگی و همت مشهورند خصوصاً مشارالیه که در جنگ قلماق کاری که کسی یاد ندارد بعمل آورد. عالیجاه اﷲوردی خان قوللرآقاسی طوری دیگر خاطرنشان نواب اشرف نموده او را بجنون نسبت داده
امامقلی خانلغتنامه دهخداامامقلی خان . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) پسر اﷲوردی خان قوللرآقاسی (رئیس غلامان شاهی ). سردار شاه عباس اول که از سوی مادر گرجی بود. پس ازفوت پدر در سال بیست و هفتم پادشاهی شاه عباس اول بجای وی به امیرالامرایی فارس و سپهسالاری ایران گماشته شد. در سال 1026</sp
دولتلغتنامه دهخدادولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت . (یادداشت مؤلف ) : پیر و