لغتنامه دهخدا
قنفذ. [ ق ُ ف ُ / ف َ ] (ع اِ) . موش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای خوی پس دو گوش شتر. (منتهی الارب ). ذفری البعیر وفی المحکم : مسیل العرق من خلف اذنی البعیر. (اقرب الموارد). || ریگ توده ٔ فراهم آمده ٔ بلند. || درختی که در