قنبانیلغتنامه دهخداقنبانی . [ قَم ْ ] (اِخ ) محمدبن عبدالبر، مکنی به ابوعبداﷲ معروف به کشکینانی . از محدثان ثقه بود. رجوع به معجم البلدان شود.
کنبانیلغتنامه دهخداکنبانی . [ کَم ْ ] (ص نسبی ) نسبت است مر کنبانیه را و از آنجاست محمدبن قاسم بن محمد الاموی الجاحظی الکنبانی . (از معجم البلدان ). و رجوع به کنبانیة شود.
کنبانیهلغتنامه دهخداکنبانیه . [ کَم ْ ی َ ] (اِخ ) شهری به اسپانیا . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیه ای است در اندلس نزدیک قرطبه . (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به دزی ج 2 ص 408 و قاموس الاعلام ترکی و قنبان و کنبانی درهمین
کنبانیهلغتنامه دهخداکنبانیه . [کَم ْ نی ی َ ] (اِخ ) دزی در ذیل «النعال الکنبانیة» آرد: صندلهای هندی است مخصوصاً در شهر المنصوره ساخته می شد اما این نام از شهر «کمبای » ، کنبایه گرفته شده است . (از دزی ج 2 ص 491). و رجوع به کنبا