قناعسلغتنامه دهخداقناعس . [ ق َ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قُناعِس بمعنی مرد شگرف بزرگ خلقت کلان جثه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
قناعسلغتنامه دهخداقناعس . [ ق ُ ع ِ ] (ع ص ) مرد شگرف بزرگ خلقت کلان جثه . ج ،قَناعِس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
قناعیسلغتنامه دهخداقناعیس . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قِنعاس بمعنی شتر بزرگ و شگرف و مرد قوی و توانا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قنعاس شود.
قناویزلغتنامه دهخداقناویز. [ ق َ ] (اِ) قسمی پارچه در دوره ٔ محمد شاه و اوائل ناصرالدین شاه . پارچه ای نخی که زمینه ٔ آن برنگهای مختلف بود و خطوطی از رنگی دیگر بموازات و برنگی جز رنگ زمینه ٔ پارچه با فاصله های بسیار کم بر آن نقش کرده بوده اند.