قصاب آملیلغتنامه دهخداقصاب آملی . [ ق َص ْ صاب ِ م ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس قصاب احمدبن محمد شود.
قصابلغتنامه دهخداقصاب . [ ق َ ] (از ع ، ص ، اِ) قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است : گوسفندان که بروننداز حساب زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟ مولوی .رجوع به قَصّاب شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالکریم قصاب آملی ، مکنی به ابوالعباس . از کبار مشایخ طریقت و بزرگان اهل حقیقت در زمان خود بنزد آن سلسله ٔ جلیله مشهور و بک
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) سیاه . یکی از شیوخ تصوف باواخر مائه ٔ چهارم و اوائل مائه ٔ پنجم . او از مردم مرو بود و صحبت ابوالعباس قصاب آملی و احمدبن نصر وابوعلی
ابوالحسینلغتنامه دهخداابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) حداد هروی . وی در مائه ٔ چهارم هجری میزیست و یکی از مشایخ صوفیه است و درک صحبت ابوالعباس قصاب آملی کرده و در ابتدا بمکه
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ](اِخ ) قصاب احمدبن محمدبن عبدالکریم آملی . یکی از مشایخ تصوف و مرید محمدبن عبداﷲ طبری . او در نیمه ٔ دویم مائه ٔ چهارم میزیست
خمیازهلغتنامه دهخداخمیازه . [ خ َم ْ زَ/ زِ ] (اِ) فاژه . دهن دره . دهان دره . باسک . پاسک . آسا. تثاوب . خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی ، بیا