قصابلغتنامه دهخداقصاب . [ ق َ ] (از ع ، ص ، اِ) قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است : گوسفندان که بروننداز حساب زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟ مولوی .رجوع به قَصّاب شود.
قصاب آملیلغتنامه دهخداقصاب آملی . [ ق َص ْ صاب ِ م ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم ، مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس قصاب احمدبن محمد شود.
قصاب بوستانیلغتنامه دهخداقصاب بوستانی . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دههای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.
قصاب میان دهلغتنامه دهخداقصاب میان ده . [ ق َص ْ صا دِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از روستاهای بارفروش . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 158 شود.