قریحیلغتنامه دهخداقریحی . [ ق َ ] (اِخ ) خالدبن ربیعةبن قطن بن قریح . از نامداران تیره ٔ قریحی است . وی به دست منصور به قتل رسید. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
قریحیلغتنامه دهخداقریحی . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قریح بن منخل بن ربیعةبن قبیصة، و آن تیره ای است از سامةبن لؤی . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
زهمالغتنامه دهخدازهما. [ ] (اِ) عاشق باشد . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 18) : عبدای توام مریز مر عبدا رازهمای توام میاکشان زهما را. قریحی (از لغت فرس ایضاً).