لغتنامه دهخدا
قبض . [ ق َ ] (ع مص ) به پنجه گرفتن : قبضه قبضاً؛ به پنجه گرفت آن را. قبض علیه بیده ؛ بدست گرفت او را و بند کرد. (منتهی الارب ). || دست کشیدن و بازایستادن از گرفتن . (منتهی الارب ). و این در صورتی است که به واسطه ٔ عن معمول گیرد، گویند قبض یده عن الشی ٔ؛ دست کشید و بازایستاد