قارقارلغتنامه دهخداقارقار. (اِ صوت ) نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ . || (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
قارقارفرهنگ فارسی عمیدبانگ کلاغ؛ صدای کلاغ.⟨ قارقار کردن:۱. بانگ کردن کلاغ.۲. [عامیانه، مجاز] سروصدا کردن.
نعيبدیکشنری عربی به فارسیقارقار(کلا غ) , قارقار کردن (مثل کلا غ) , دادزدن , فرياد زدن , جيغ کشيدن , هو کردن , بوق زدن , صداي جغد , (اسکاتلند وشمال انگليس) فرياد اعتراض و بي صبري مثل عجب و واه وغيره
قارقارلغتنامه دهخداقارقار. (اِ صوت ) نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ . || (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
قارقارفرهنگ فارسی عمیدبانگ کلاغ؛ صدای کلاغ.⟨ قارقار کردن:۱. بانگ کردن کلاغ.۲. [عامیانه، مجاز] سروصدا کردن.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
قارقارلغتنامه دهخداقارقار. (اِ صوت ) نعب . نعیب . حکایت صوت کلاغ . آوای کلاغ . اسم آواز کلاغ . || (اِ) در زبان کودکان کلاغ .
قارقارفرهنگ فارسی عمیدبانگ کلاغ؛ صدای کلاغ.⟨ قارقار کردن:۱. بانگ کردن کلاغ.۲. [عامیانه، مجاز] سروصدا کردن.