فلطاسلغتنامه دهخدافلطاس . [ ف ِ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطوس .
فلطوسلغتنامه دهخدافلطوس . [ ف ِ طَ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطاس . رجوع به فلطاس شود.
فیلوتاسلغتنامه دهخدافیلوتاس . (اِخ ) یکی از سرداران اسکندر است که خود و پسرش آرساندر مورد توجه اسکندر بوده اند. رجوع به ایران باستان پیرنیا شود.
فلطیسلغتنامه دهخدافلطیس . [ ف ِ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطاس . فلطوس . رجوع به فلطاس و فلطوس شود.
فلطوسلغتنامه دهخدافلطوس . [ ف ِ طَ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطاس . رجوع به فلطاس شود.
فلطیسلغتنامه دهخدافلطیس . [ ف ِ ] (ع ص ) سر نره ٔ سطبر درشت ، یا سر نره ٔ پهنا. (منتهی الارب ). فلطاس . فلطوس . رجوع به فلطاس و فلطوس شود.