فزعدیکشنری عربی به فارسیترسانيدن , بي جرات کردن , ترس , جبن , وحشت زدگي , بي ميلي , بيم , وحشت , ترسيدن (از)
فزعلغتنامه دهخدافزع . [ ف ِ / ف َ زَ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فریاد خواستن . (منتهی الارب ). استغاثه . (از اقرب الموارد). || یاد دادن . (منتهی ال
فضافرهنگ مترادف و متضاد۱. جا، حجم، حیاط، ساحت، صحن، عرصه، محوطه، مکان، میدان ۲. آتمسفر، آسمان، سپهر، فلک، کیهان، هوا ۳. جو، محیط
فُزِّعَفرهنگ واژگان قرآنترس و فزع از بين برده شد (ماضي مجهول از تفزيع است ، و تفزيع به معناي از بين بردن ترس ، و وحشت از دلهاست )
فزع اکبرلغتنامه دهخدافزع اکبر. [ ف َ زَ ع ِ اَ ب َ ] (اِخ ) کنایت از قیامت . (آنندراج ). رستاخیز. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فزع شود.
فُزِّعَفرهنگ واژگان قرآنترس و فزع از بين برده شد (ماضي مجهول از تفزيع است ، و تفزيع به معناي از بين بردن ترس ، و وحشت از دلهاست )
فزع اکبرلغتنامه دهخدافزع اکبر. [ ف َ زَ ع ِ اَ ب َ ] (اِخ ) کنایت از قیامت . (آنندراج ). رستاخیز. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فزع شود.