فرسودگیلغتنامه دهخدافرسودگی . [ ف َ دَ / دِ ] (حامص ) فرسوده شدن . فرسوده بودن . فرسایش . رجوع به فرسوده و فرسودن شود.
فرسودگیدیکشنری فارسی به انگلیسیexhaustion, seediness, slippage, tiredness, wear, wear and tear, weariness
غم فرسودگیلغتنامه دهخداغم فرسودگی . [ غ َ ف َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) درماندگی از غصه و اضطراب . ناتوانی از اندوه و غم . (ناظم الاطباء). فرسودگی بسبب غم و اندوه . رجوع به غم شود.
نشانگان فرسودگی جنسیsexual burnout syndromeواژههای مصوب فرهنگستاننشانگانی که در آن کارکرد یا رغبت جنسی، متعاقب یک دورة فعالیت و مطالبة جنسی افراطی و مداوم از بین برود
فرسودهلغتنامه دهخدافرسوده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) اسم مفعول از فرسودن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). به غایت کهنه و ازهم ریخته و پایمال گردیده و افسرده شده . (برهان ). پوسیده . کهنه : گفتند یا موسی
غم فرسودگیلغتنامه دهخداغم فرسودگی . [ غ َ ف َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) درماندگی از غصه و اضطراب . ناتوانی از اندوه و غم . (ناظم الاطباء). فرسودگی بسبب غم و اندوه . رجوع به غم شود.
نشانگان فرسودگی جنسیsexual burnout syndromeواژههای مصوب فرهنگستاننشانگانی که در آن کارکرد یا رغبت جنسی، متعاقب یک دورة فعالیت و مطالبة جنسی افراطی و مداوم از بین برود
غم فرسودگیلغتنامه دهخداغم فرسودگی . [ غ َ ف َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) درماندگی از غصه و اضطراب . ناتوانی از اندوه و غم . (ناظم الاطباء). فرسودگی بسبب غم و اندوه . رجوع به غم شود.