لغتنامه دهخدا
فرسودن . [ ف َ دَ ] (مص )از: فر + سا ، در اوستا فرسان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرساییدن . (یادداشت به خط مؤلف ). سودن . ساییدن . به تدریج از میان بردن . نابود کردن : تو در ولایت و دولت همی گسار مدام مخالفان را در بند و غم همی فرسای .