فروخواندنلغتنامه دهخدافروخواندن . [ ف ُ خوا /خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن . قرائت کردن : بدو داد آن نامه ٔ پهلوان فروخواند آن خسرو خسروان .فردوسی .
فراخواندنلغتنامه دهخدافراخواندن . [ ف َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) احضار. گفتن که برگردد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرا شود.
فراخواندنلغتنامه دهخدافراخواندن . [ ف َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) احضار. گفتن که برگردد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرا شود.
فراخواندندیکشنری فارسی به انگلیسیbeckon, call, convene, convoke, draft, elicit, hail, invite, invoke, muster, recall
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
فراخواندنلغتنامه دهخدافراخواندن . [ ف َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) احضار. گفتن که برگردد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرا شود.
فراخواندندیکشنری فارسی به انگلیسیbeckon, call, convene, convoke, draft, elicit, hail, invite, invoke, muster, recall