مرز فازهاphase boundary2واژههای مصوب فرهنگستانمرز مشترک میان دو یا چند فاز از ماده، مانند گاز و مایع یا دو مایع مخلوط ناشونده
تعادل فازیphase equilibriaواژههای مصوب فرهنگستانارتباط تعادلی بین فازهای مختلف یک مادۀ شیمیایی در فشار و دما و ترکیببندیهای مختلف
شنيعدیکشنری عربی به فارسیبا شرارت بي پايان , بيرحم , ستمگر , سبع , زشت , شنيع , شرير , ظالم , فجيح , تاثر اور , نابکار , بدکار , ناهنجار