کتبتلغتنامه دهخداکتبت . [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی کِتبَة بمعنی نوشتن : باز رو سوی غلام و کتبتش کو سوی شر می نویسد نامه خوش . مولوی .و رجوع به کتبة شود.
کتلتفرهنگ انتشارات معین(کُ لِ) [ فر. ] (اِ.) خوراکی که با گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و تخم مرغ درست می کنند.
کتبةلغتنامه دهخداکتبة. [ ک ِ ب َ ] (ع اِمص ) نوشتن خواستن کتابی را که می نویسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نبشتن خواستن کتابی را که شخص می نویسد. کتبت . || نوع نبشتن . |
ظبیلغتنامه دهخداظبی . [ ظَب ْی ْ ] (اِخ ) کنیزکی ازآن ِ سعید فارسی که بر عصابه ٔ وی به زر نوشته بود:العین ُ قارئةٌلِما کتبت فی وَجْنتی ّ اَنامِل ُ الشجن .(عقدالفرید ج 8 ص 137).
روزنامهلغتنامه دهخداروزنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از روز+ نامه (نامک پهلوی )، معرب آن روزنامج و روزنامجه . بیرونی در الجماهر (ص 260) از قول ناخدای کشتی آرد: «و کتبتها فی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن عبداﷲبن حسن فارسی مقری ادیب . نزیل نیشابور. مکنی به ابوحامد. او مصنفات کثیره در قراآت گرد کرد و حاکم گوید: از عباد
کتابلغتنامه دهخداکتاب . [ ک ِ ] (ع مص ) کَتب . کِتابَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). کِتبَة. (اقرب الموارد)(متن اللغة). نبشتن و یقال کتبت بالقلم . (از منتهی الارب