غواصیلغتنامه دهخداغواصی . [ غ ُوْ وا ] (اِخ ) از اهل خراسان بود و هر روز پانصد بیت شعر میسرود. عمر اواز نود سال بیشتر بود. از جمله کتب منظوم او، این کتابهاست : روضة الشعراء، قصص الانبیاء، تاریخ طبری ، کلیله و دمنه ، ساقی نامه و ذخیره ٔ خوارزمشاهی . (از تحفه ٔ سامی ص
غواصیلغتنامه دهخداغواصی . [ غ ُوْ وا ] (حامص ) (از: غواص + ی ، مصدری ) غواص بودن . در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . عمل غوّاص . غیاصة : شغلم افزون ز شغل غواصی است روزیم کم ز روزی کناس . مسعودسعد.لبش با در به
یغواسیلغتنامه دهخدایغواسی . [ی َغ ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری کامیاران . دارای 171 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا
غواشیلغتنامه دهخداغواشی . [ غ َ ] (ع ص ، اِ) غَواش . ج ِ غاشیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به غاشیة شود. || در شعر زیر از گلستان سعدی بمعنی زین پوشها آمده : ان لم اکن راکب المواشی اسعی لکم حامل الغواشی .سعدی (کلیات چ محمدعلی فروغی چ تهران <
غواصی کردنلغتنامه دهخداغواصی کردن . [ غ ُوْ وا ک َ دَ ] (مص مرکب ) در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . غیاصة. (منتهی الارب ). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود : کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کنداین بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. <p class="author"
غواصیانGavidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ غواصسانان آبزی با جثۀ بزرگ که در قسمت خلفی بدن پاهایی مناسب شنا کردن و شیرجه زدن دارند و منقار آنها نوکتیز و خنجرشکل است
غواصی کردنلغتنامه دهخداغواصی کردن . [ غ ُوْ وا ک َ دَ ] (مص مرکب ) در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . غیاصة. (منتهی الارب ). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود : کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کنداین بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. <p class="author"
زاویه ٔ غواصیهلغتنامه دهخدازاویه ٔ غواصیه . [ ی َ ی ِ غ وْ وا صی ی َ ] (اِخ ) این زاویه در میدان دمشق برای پیروان طریقت رفاعی ساخته شد و در اواخر زمان سلطان عبدالحمید دوم (پادشاه عثمانی ) تجدید عمارت گردید و در انقلاب اخیر بسوخت . (از خطط الشام ج 6 ص <span class="hl" d
غواصی کردنلغتنامه دهخداغواصی کردن . [ غ ُوْ وا ک َ دَ ] (مص مرکب ) در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . غیاصة. (منتهی الارب ). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود : کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کنداین بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. <p class="author"