غواصی کردنلغتنامه دهخداغواصی کردن . [ غ ُوْ وا ک َ دَ ] (مص مرکب ) در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . غیاصة. (منتهی الارب ). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود : کبک
divedدیکشنری انگلیسی به فارسیغواصی، شیرجه رفتن، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطهور شدن
divesدیکشنری انگلیسی به فارسیغواصی، شیرجه، غوطه، غور، شیرجه رفتن، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطهور شدن
diveدیکشنری انگلیسی به فارسیشیرجه رفتن، شیرجه، غوطه، غور، فرو رفتن، غواصی کردن، تفحص کردن، غوطه زدن، غوطهور شدن
غیاصةلغتنامه دهخداغیاصة.[ ص َ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غَوص . غیاص . مَغاص . (اقرب
خسلغتنامه دهخداخس . [ خ َ ] (اِ) خاشه و خلاشه . خاشاک . (از برهان قاطع). خرده ٔ کاه . خاز. (از ناظم الاطباء). مرادف خار. (از آنندراج ). چوب ریزه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : چون