غلاصلغتنامه دهخداغلاص . [ غ َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گالاتزی . رجوع به گالاتزی و قاموس الاعلام ترکی شود.
غلاسلغتنامه دهخداغلاس . [ غ َل ْ لا ] (اِخ ) (حرة...) یکی از حره های عرب است . (از معجم البلدان ). رجوع به حرة شود.
غلاظلغتنامه دهخداغلاظ. [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَلیظ. (غیاث اللغات ) (المنجد). صاحب اقرب الموارد جمع غلیظ را ذکر نکرده است .- امعاء غلاظ . رجوع به امعاء شود.
غلاظفرهنگ فارسی عمید= غلیظ⟨ غلاظِ شداد:۱. تندخو و خشن.۲. با شدت و تحکم؛ محکم و استوار: سوگندهای غلاظ شداد. Δ برگرفته از قرآن کریم (تحریم: ۶).⟨ غلاظ و شداد: =⟨ غلاظِ شداد
غلاظلغتنامه دهخداغلاظ. [ غ ُ ] (ع ص ) سطبر. درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). غلیظ. (اقرب الموارد).
غلاصملغتنامه دهخداغلاصم . [ غ َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ غَلصَمَة. (اقرب الموارد) . اجزای گرداگرد حلق . (ناظم الاطباء). رجوع به غلصمة شود.
غلاصملغتنامه دهخداغلاصم . [ غ َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ غَلصَمَة. (اقرب الموارد) . اجزای گرداگرد حلق . (ناظم الاطباء). رجوع به غلصمة شود.