غشمشملغتنامه دهخداغشمشم .[ غ َ ش َ ش َ ] (ع ص ) مرد خودرای دلیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یرکب رأسه فلایثنیه عن مراده شی ٔ. (اقرب الموارد). مرد دلیر که او را از مراد او هیچ
غشمشمفرهنگ انتشارات معین(غَ شَ شَ) [ ع . ] (ص .) خودرأی ، بی - باک . ؛ میرزا ~ مرد خودرأی ، مرد خودآرا.
غشمشمةلغتنامه دهخداغشمشمة. [ غ َ ش َ ش َ م َ ] (ع اِمص ) دلیری و رسایی در کار. یقال : فلان ذوغشمشمة؛ ای ذوجراءة و مضاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غشمشمیة.
غشمشمیةلغتنامه دهخداغشمشمیة. [ غ َ ش َ ش َ می ی َ ] (ع اِمص ) دلیری و رسایی در کار، یقال : فلان ذوغشمشمیة؛ ای ذوجراءة و مضاء. (منتهی الارب ). غشمشمة.
غاشملغتنامه دهخداغاشم . [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غشم .ظالم . بیدادگر. ستمگر. ستمکار. رجوع به غشوم شود.
سوی غامشلغتنامه دهخداسوی غامش . [ م ِ ] (اِ) سلام . تحیت . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 106). || تملق . || رسم خوش آمدگویی . (ناظم الاطباء).
غشمشمةلغتنامه دهخداغشمشمة. [ غ َ ش َ ش َ م َ ] (ع اِمص ) دلیری و رسایی در کار. یقال : فلان ذوغشمشمة؛ ای ذوجراءة و مضاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غشمشمیة.
غشمشمیةلغتنامه دهخداغشمشمیة. [ غ َ ش َ ش َ می ی َ ] (ع اِمص ) دلیری و رسایی در کار، یقال : فلان ذوغشمشمیة؛ ای ذوجراءة و مضاء. (منتهی الارب ). غشمشمة.
میرزاقشمشمواژهنامه آزاد(قَ شَ شَ) (ص مر.) (عا.) = میرزا غشمشم:1 - کسی که خود را لوس می کند و بیشتر از آنچه هست جلوه می کند. 2 - منشی بی مایه و پُرادعا. (از فرهنگ معین). || کارمند خود
میرزا قشمشمفرهنگ انتشارات معین(قَ شَ شَ) (ص مر.) (عا.) = میرزا غشمشم : 1 - کسی که خود را لوس می کند و بیشتر از آنچه که هست جلوه می کند. 2 - منشی بی مایه و پُر ادعا.
دلیرلغتنامه دهخدادلیر. [دِ ] (ص ) دلاور. شجاع . بهادر. (از ناظم الاطباء). بادل . پردل . دلدار. نیو. هزو. (برهان ). مقابل بددل . أحوَس . ألیَث . ألیَس . أهیَس . أیهَم . باسِ