غرمانوشلغتنامه دهخداغرمانوش . [ غ َ ] (اِ) ترخون ، و آن سبزی باشد معروف که خورند. (برهان قاطع) (آنندراج ) . ترخون و آن تره ای است ، و به جای میم ، باء موحده نیز گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). || بیخ حشیشی است کوهی که آن را عاقرقرحا خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع به عاقرقرحا شود.<br
غربانوشلغتنامه دهخداغربانوش . [ غ َ ] (اِ) صاحب انجمن آرا این کلمه رالغتی در غرمانوش می داند و گوید: به جای میم با نیز گفته اند و غرمانوش به معنی ترخون است . صاحب آنندراج نیز این قول را نقل کرده است . رجوع به غرمانوش شود.
طرخونلغتنامه دهخداطرخون . [ طَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است ، معرب ترخ ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا است ، قاطع شهوت است . (منتهی الارب ). گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کوهیش را عاقرقرحا خوانند. (نزهةالقلوب ). ابوعلی در مفردات قانون گوید: گویند عاقرقرحا ریشه ٔ طرخون