متدلغتنامه دهخدامتد. [ م ِ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) روش . شیوه . آئین . سبک . اسلوب . طریقه . فرهنگستان ایران «روش » را بجای این کلمه پذیرفته است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان
methodizedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتد، متدیست کردن، اصولی شدن، در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن، دارای روش یا قاعدهای کردن
متدلژیلغتنامه دهخدامتدلژی . [ م ِ ت ُ دُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) فلسفه ٔ علمی . منطق عملی . متدلژی (شناخت روش ) را می توان مطالعه ٔ نفسانیات عالمی دانست که روش صحیحی را به کار می بند
متدلوژیلغتنامه دهخدامتدلوژی . [ م ِ ت ُ دُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) بخشی از منطق که درباره ٔ روشهای مختلف معرفت و علوم تحقیق کند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به متد و متدلژی در همین لغ