غربچهلغتنامه دهخداغربچه . [ غ َ ب َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دشنامی است : دریغ غربچگانی که چون غلام شدندمزین از کله و پیرهان و دستارم .سوزنی .
غربةلغتنامه دهخداغربة. [ غ َ رَ ب َ ] (اِخ ) یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه در بغداد است که آن را به علت داشتن غربة (درخت ) به همین نام خوانده اند. بعض از روات بدانجا منسوبند
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی
غربةلغتنامه دهخداغربة. [ غ َ رَ ب َ ] (اِخ ) یکی از دروازه های بزرگ دارالخلافه در بغداد است که آن را به علت داشتن غربة (درخت ) به همین نام خوانده اند. بعض از روات بدانجا منسوبند
غربةلغتنامه دهخداغربة. [ غ ُ رَ ب َ ] (اِخ ) تخفیفی است از غُرَّبَة. (از منتهی الارب ). رجوع به غُرَّبَة شود.