غربالفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای با یک سطح سوراخسوراخ، برای جدا کردن اجزای ریزودرشت حبوبات، آرد، گندم و امثال آن؛ نوعی الک با سوراخهای درشتتر؛ پرویزن؛ غرویزن.⟨ غربال کردن: (مصدر متعدی)۱. جدا کردن اشیای ریزودرشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن.۲. [عامیانه، مجاز] کنار گذاشتن و جدا کردن اف
غرباللغتنامه دهخداغربال . [ غ ِ /غ َ ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده بافته می شود و یا از مفتول . (فرهنگ نظام ). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (
غرباللغتنامه دهخداغربال . [ غ َ ] (اِخ ) گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کناره ٔ دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند. مواشی بیشتر آنها به اندازه ٔ حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشیمن است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است . رجوع به غربال بند شود.
قيثارةدیکشنری عربی به فارسیعود شش سيمه , گيتار , گيتار زدن , چنگ (الت موسيقي) , چنگ زدن , بصدا در اوردن , ترغيب کردن , غربال , الک , سرند
screenدیکشنری انگلیسی به فارسیصفحه نمایش، غربال، پرده، سرند، پرده سینما، صفحه تلویزیون، تور سیمی، سپر، خمار، دیوار، تخته حفاظ، پنجره توری دار، روی پرده افکندن، الک کردن، تور سیمی نصب کردن
screensدیکشنری انگلیسی به فارسیصفحه نمایش، غربال، پرده، سرند، پرده سینما، صفحه تلویزیون، تور سیمی، سپر، خمار، دیوار، تخته حفاظ، پنجره توری دار، روی پرده افکندن، الک کردن، تور سیمی نصب کردن
غربالفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای با یک سطح سوراخسوراخ، برای جدا کردن اجزای ریزودرشت حبوبات، آرد، گندم و امثال آن؛ نوعی الک با سوراخهای درشتتر؛ پرویزن؛ غرویزن.⟨ غربال کردن: (مصدر متعدی)۱. جدا کردن اشیای ریزودرشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن.۲. [عامیانه، مجاز] کنار گذاشتن و جدا کردن اف
غرباللغتنامه دهخداغربال . [ غ ِ /غ َ ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است ، از روده بافته می شود و یا از مفتول . (فرهنگ نظام ). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (
غرباللغتنامه دهخداغربال . [ غ َ ] (اِخ ) گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کناره ٔ دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند. مواشی بیشتر آنها به اندازه ٔ حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشیمن است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است . رجوع به غربال بند شود.
چنبرغرباللغتنامه دهخداچنبرغربال . [ چَم ْ ب َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دونمائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان میباشد که در 48 هزارگزی جنوب خاوری قوچان ، بر سر راه شوسه ٔ عمومی قوچان به مشهد واقع است . جلگه ای است با هوایی معتدل و 102
چنبرغرباللغتنامه دهخداچنبرغربال . [ چَم ْ ب َ غ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میانولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد میباشد که در 16 هزارگزی شمال باختری مشهد بر کنار راه شوسه ٔ مشهد به قوچان واقع است . جلگه ای است با هوای معتدل و 168 تن سکن
چنبرغرباللغتنامه دهخداچنبرغربال . [ چَم ْ ب َ غ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: از قرا و مزارع بلوک چناران مشهد مقدس میباشد که در سمت قوچان واقع است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 274). در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی ازدهستان چن
چشم غرباللغتنامه دهخداچشم غربال . [ چ َ / چ ِ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سوراخ غربال است . (از آنندراج ). چشمه ٔ غربال .
ته غرباللغتنامه دهخداته غربال . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های ریزه . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از دانه های ریزه و نخاله ٔ هر چیز. (برهان ) (از آنندراج ).