لغتنامه دهخدا
غراف . [ غ َرْ را ] (اِخ ) جویی است میان واسط و بصره ، و بر آن شهرستانی است بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهر کبیری است درزیر واسط، میان واسط و بصره . در کنار این نهر ناحیه ای مشتمل بر قراء بسیار واقع است و از بطائح به شمارمیرود. و گروهی از اهل علم بدانجا منسوبند. (از معج