اقصیلغتنامه دهخدااقصی . [ اَ صا ] (ع ص ) شتر کرانه ٔ گوش بریده . (منتهی الارب ). و مؤنث آن قصواء است . || دور. ج ، اقاصی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ن تف )دورتر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). به نهایت رسیده تر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). دورترین :باقصای جهان از فروغ
اکسیلغتنامه دهخدااکسی . [ اِ ] (یونانی ، حرف ، اِ) نام حرف چهاردهم از حروف یونانی و نماینده ٔ ستاره های قدر چهاردهم . وصورت آن این است . x (کوچک : x ) (یادداشت مؤلف ).
اکسیلغتنامه دهخدااکسی . [ اَ سا ] (ع ن تف ) فلان ٌ اکسی من فلان ؛ فلان از فلان بیشتر است در لباس پوشیدن و لباس بخشیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده تر. بسیار جامه تر: هو اکسی من البطل . (یادداشت مؤلف ). || رکب اکساه ؛ بر گردن افتاد. (منتهی الارب ).
کاغذ عکسیلغتنامه دهخداکاغذ عکسی . [ غ َ ذِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاغذی که برای عکس میکشیدند : بسکه رنگین شده از نقش بتان سینه ٔ ماصفحه ٔ کاغذ عکسی بود آئینه ٔ ما. جلال سیادت (از بهار عجم ).|| کاغذ مخصوص ظاهر کردن فیلم .
خط مبنای عکسیphoto base, photographic base lengthواژههای مصوب فرهنگستانخط مبنای هوایی، آنطور که بر روی یک عکس یا یک جفت عکس ظاهر میشود متـ . طول پایۀ عکسی
برداشت عکسیphotographic surveyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتی که با استفاده از عکسهای هوایی یا زمینی انجام میشود
اطلاعات عکسیphotographic intelligenceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهاطلاعات حاصل از تفسیر عکس که برای بهرهبرداری اطلاعاتی طبقهبندی و ارزشیابی میشود